خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

دیروز و دیشب

دیروز با هدی تو آزمایشگاه مشغول سر و کله زدن با۱۶کله موش بودیم و از تهویه نامطبوع آزمایشگاه شاکی بودیم که خدمه گروه خودمون با یه خدمه دیگه اومدن یه دستگاه رو وردارن ببرن شرکتش واسه ارتقای سیستمش آخه آبجیتون قراره با اون دستگاه کار کنه! بعدش اون خدمه دوم از دم در نتونست بیاد داخل اتاق و همون بیرون وایساد و گفت واااای اینجا چقده بو میده! فک کن! من و هدی: و بعدش هدی: و بعدش من:   

دیشب قرار بود دوستم بیاد اینجا که ساعت ۸ اس داده من رفتم خوابگاه خودمون ولی برنامه پیاده روی فردا رو بگو.بهش زنگیدم که چرا نیومدی دیدم با فیش فیش داره حرف می زنه و کلی بهش خندیدم! تو یه فیلم هنرپیشه مصری به دختر آمریکایی می گفت: اروپایی وقتی عاشق یه نفر میشه باهاش ازدواج می کنه ولی وقتی یه عرب عاشق یه نفر میشه با یکی دیگه ازدواج می کنه! شده حکایت این دوست ما.  

 

فکر می کنم دیشب یه ۶۰ باری این آهنگو گوش دادم.

نظرات 6 + ارسال نظر
یک پیر جمعه 18 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:35 http://arshadane.persianblog.ir

عجقه بویین منن این موشا...راستی شما هم بچه بودید تشریح بقیه حیووناتم داشتید؟ مثلا گربه؟
فیش فیش چیه؟
حکایت ایرانیاست...

نه واللو ما فقط با آدمیزاد سر و کار داشتیم الانم خیر سرمون قراره کارمون با آدمیزاد باشه ولی نمی دونم چرا سر از انیمال لب(خانه حیوانات) در آوردیم!!
فیش فیش ینی با گریه جواب میداد
واقعا حکایت ایرانیاست!

حسین جمعه 18 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 21:24 http://gheychee.blogsky.com

چه نصر متکلفانه ای بانووو... در حد اشعار قاآنی بود به جان شما....
ولی واقعا خسته نباشید میگم و امیدوارم سال های آتی هم اینچنین شاد و سرحال باشید و از این دانش و تجربیاتتون به بهترین شکل استفاده کنید...
هر چند بعید است شنیدنه "خسته نباشید" از یک دوست مجازی چندان حالی هم از انسان عوض کند.

چیکار کنم دیگه از قدیم ندیما از این نثر هایی که سهل و ممتنع می نوشتن خوشم میومد و شروع به نوشتن این نثر های متکلف! کردم ولی دیگه به این توجه نکردم که درش استعداد دارم یا نه
بسیار ممنون از لطف شما دوست عزیز(یه وانت گل)

یک پیر جمعه 18 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 21:56 http://arshadane.persianblog.ir

بچه های زیستی ما داشتن ... یعنی سوژه ای میشد این قضیه تشریح ها در خوابگاه
این انیمال لب شما برای استحکام دانش بشریت لازمه خدا زیادش کنه
الهی بگردم...اونم به اشتباهش 1 روز پی میبره...

خدایا این انیمال لب رو علاوه بر زیاد کردن از تکنولوژی روز نیزه بهره مند بفرما
فدای تو

فروغ شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:15

یادش به خیر بی وفا...

هییی خواهر من چیکار کنم که هر چی آهنگ عشقولانه سنتی دارم از تو دارم

memole یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 18:54

وقتی شما از بوی موشای دلبندتون بنالید، دیگه ما چی بگیم.
بیچاره ما که هر روز باید برای رسیدن به گروه خودمون از جلوی آزمایشگاههای عزیز شما رد بشیم.
.
ایشاله زودتر یه فکری به حال تهویه مطبوع کنند. صددرصد مطمئن باش به خاطر خودتون میگمااااااااا

والله! ولی اونروز کافی بود یکی بیاد بگه آزمایشگاهتون بو میده و تو ای بلادونا که نه سر پیازی و نه دم پیاز یه فکری به حالش بکنین و اونجا من حتما از شدت عصبانیت منفجر می شدما! منم امیدوارم کسایی که باید یه فکری بکنن

برکه پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 13:21

طفلک بلادونا ااا
آخه چرا نمیشوریشون که اینقد بو میدن
موشای من همش بوی عطر میدن از بس تمیزن

از بس می شورمشون به اون روز در اومدن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد