خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

شعر نو؛ سروده ی خود خود خودم!

این همه بدبختی

پاییز است اما ...

انگار زمستان

هوا بس ناجوانمردانه سرد است

کلاس زبان با نیم ساعت تاخیر تشکیل شد

بلادونا مریض شده

استاد میگوید تا 8 ترم وقت دارید پایانامه کار کنید

مممول ناراحت است

طراوت پست گذاشته

آه از این همه درد

دانشکده بوی رت* میدهد

یکدانه همکلاسی پسرمان ٬مجرد نیست

صحرا آن طرفتر

به خانه میرود

سطح زبانم را بس ناجوانمردانه پایین انداختن

همکلاسی ام هنوز الفبای انگلیسی بلد نیست

استاد زبانم بماند

تبخالم قوز بالا قوز

و دیگر هیچ... 

*رت=نوعی موش خیلی کلفت و چندش که در آزمایشگاه روی آنها آزمایشات انجام میشود!

نظرات 8 + ارسال نظر
طراوت پنج‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 13:30 http://nabeghehaye89.blogsky.com


خیلی باحال بود برکه؛ کلی خندیدم!
خب قرار شد اون یه دونه پسر مجرد کلاس صحرا اینا مال تو باشه دیگه!
قناعت نداریا!
حالا چرا غمشناک؟ خوشحال مینوشتی خو!

اون یکی رو نمیخوام زیادی دختر دور و برشه
خوب دیروز غمشناک بودم دیگه

فرهاد پنج‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 23:57 http://www.semicolon.blogsky.com

جدی فقط یه همکلاسی پسر دارین؟! اونم متاهل؟!
اشکال نداره.یکی از دوستام میره دانشگاه میگه دونفر پسرن چارده نفر دختر!ولی از شانس بد اونم همه ی دختراش ازدواج کردن.تازه خیلی هاشون بچه هم دارن!
اشکال نداره... پسرای ترمای بالاتر که هستن...
هی من نمیخوام دانشگامو به رخ بکشم ولی فرصتش پیش میاد دلم نمیاد نگم:
اکثر دانشجوهای دانشگامون دخترن!تااااازه!80 درصد همکلاسی های خودم طبق تخمینی که زدم دخترن!!

خوش به حال خودمون که هیچ پسری نداریم
اخه دوستام تو رشته های دیگه که همکلاسی پسر دارن کلی با هم دعوا میکنن

باشماق جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 15:59 http://bashmagh.blogsky.com

گر تو داری عقل و دانش و هوش
بیا بشنو حدیث گربه و موش

بخوانم از برایت داستانی
که در معنای آن حیران بمانی

***
ای خردمند عاقل و دانا
قصه موش و گربه برخوانا

قصه موش و گربه منظوم
گوش کن همچو در غلطانا

از قضای فلک یکی گربه
بود چون اژدها بکرمانا

شکمش طبل و سینه اش چو سپر
شیر دم و پلنگ چنگانا

از غریوش بوقت غریدن
شیر درنده شد هراسانا

سر هر سفره چون نهادی پای
شیر از وی شدی گریزانا

روزی اندر شرابخانه شدی
از برای شکار موشانا

در پس خم می نمود کمین
همچو دزدی که در بیابانا

ناگهان موشکی ز دیواری
جست بر خم می خروشانا

سر بخم بر نهاد و می نوشید
مست شد همچو شیر غرانا

گفت کو گربه تا سرش بکنم
پوستش پر کنم ز کاهانا

گربه در پیش من چو سگ باشد
که شود رو برو بمیدانا

گربه این را شنید و دم نزدی
چنگ و دندان زدی بسوهانا

ناگهان جست و موش را بگرفت
چون پلنگی شکار کوهانا

موش گفتا که من غلام تو ام
عفو کن از من این گناهانا

گربه گفتا دروغ کمتر گوی
نخورم من فریب و مکرانا

می شنیدم هر آنچه میگفتی
آروادین ... مسلمانا

گربه آن ومش را بکشت و بخورد
سوی مسجد شدی خرامانا

دست و رو را بشست و مسح کشید
ورد میخواند همچو ملانا

بار الها که توبه کردم من
ندرم موش را به دندانا

بهر این خون ناحق ای خلاق
من تصدق دهم دو من نانا

آنقدر لابه کرد و زاری کرد
تا بحدی که گشت گریانا

موشکی بود در پس منبر
زود برد این خبر به موشانا

که گربه تائب شد
زاهد و عابد و مسلمانا

بود در مسجد آن ستوده خصال
در نماز و نیاز و افغانا

این خبر چون رسید بر موشان
همه گشتند شاد و خندانا

هفت موش گزیده برجستند
هر یکی تحفه های الوانا

آن یکی شیه شراب به کف
وآن دگر بره های بریانا

آن یکی طشتکی پر از کشمش
و آن دگر یک طبق ز خرمانا

آن یکی ظرفی از پنیر بدست
وآن دگر ماست با کره نانا

آن یکی خوانچه پلو بر سر
افشره آب لیموی عمانا

نزد گربه شدند آن موشان
با سلام و درود و احسانا

عرض کردند با هزار ادب
کای فدای رهت همه جانا

لایق خدمت تو پیشکشی
کرده ایم ما قبول فرمانا

گربه چون موشکان بدید بخواند
رزقکم فی السماء حقانا

من گرسنه بسی بسر بردم
رزقم امروز شد فراوانا

هر که کار خدا کند بیقین
روزیش میشود فراوانا

بعد از آن گفت پیش فرمائید
قدمی چند ای رفیقانا

موشکان جمله پیش میرفتند
تنشان همچو بید لرزانا

ناگهان گربه جست بر موشان
چون مبارز بروز میدانا

پنج موش گزیده را بگرفت
هر یکی کدخدا و ایلخانا

دو بدین چنگ و دو بدان چنگال
یک بدندان چو شیر غرانا

آن دو موش دگر که جان بردند
زود بردند خبر به موشانا

که چه بنشسته اید ای موشان
خاکتان بر سر ای جوانانا

پنج موش رئیس را بدرید
گربه با چنگها و دندانا

موشکان را از این مصیبت و غم
شد لباس همه سیاهانا

خاک بر سر کنان همی گفتند
ای دریغا رئیس موشانا

بعد از آن متفق شدند که ما
می رویم پای تخت سلطانا

تا بشه عرض حال خویش کنیم
از ستم های خیل گربانا

شاه موشان نشسته بود بتخت
دید از دور خیل موشانا

همه یکبار کردنش تعظیم
کای تو شاهنشهی به دورانا

سالی یک دانه میگرفت از ما
حال حرصش شده فراوانا

این زمان پنج پنج می گیرد
چون شده تائب و مسلمانا

درد دل چون به شاه خود گفتند
شاه فرمود کای عزیزانا

من تلافی به گربه خواهم کرد
که شود داستان به دورانا

بعد یک هفته لشکری آراست
سیصد و سی هزار موشانا

همه با نیزها و تیر و کمان
همه با سیف های برانا

فوج های پیاده از یک سو
تیغ ها در میان جولانا

چونکه جمع آوری لشکر شد
از خراسان و رشت و گیلانا

یکه موشی وزیر کشور بود
هوشمند و دلیر و فطانا

گفت باید یکی ز ما برود
نزد گربه به هر کرمانا

یا بیا پای تخت در خدمت
یا که آماده باش جنگانا

موشکی بود ایلچی ز قدیم
شد روانه به شهر کرمانا

نرم نرمک بگربه حالی کرد
که منم ایلچی ز شاهانا

خبر آورده ام برای شما
عزم جنگ کرده شاه موشانا

یا برو پای تخت در خدمت
یا که آماده باش به جنگانا

گربه گفتا که موش گه خورده
من نیایم برون ز کرمانا

لیکن اندر خفا تدارک کرد
لشکر معظمی ز گربانا

گربه های یراق شیر شکار
از صفاهان و یزد و کرمانا

لشکر گربه چون مهیا شد
داد فرمان به سوی میدانا

لشکر موشها ز راه کویر
لشکر گربه از کهستانا

در بیابان فارس هر دو سپاه
رزم دادند چون دلیرانا

جنگ مغلوبه شد در آن وادی
هر طرف رستمانه جنگانا

آن قدر موش و گربه کشته شدند
که نیاید حساب آسانا

حمله ی سخت کرد گربه چو شیر
بعد از آن زد به قلب موشانا

موشکی اسب گربه را پی کرد
گربه شد سر نگون ز زینانا

الله الله فتاد در موشان
که بگیرید پهلوانانا

موشکان طبل شادیانه زدند
بهر فتح و ظفر فراوانا

شاه موشان بشد به فیل سوار
لشکر از پیش و پس خروشانا

گربه را هر دو دست بسته به هم
با کلاف و طناب و ریسمانا

شاه گفتا به دار آویزند
این سگ رو سیاه نادانا

گربه چون دید شاه موشان را
غیرتش شد چو دیگ جوشانا

همچو شیری نشست بر زانو
کند آن ریسمان به دندانا

موشکان را گرفت و زد به زمین
که شدندی به خاک یکسانا

لشکر از یک طرف فراری شد
شاه از یک جهت گریزانا

از میان رفت فیل و فیل سوار
مخزن و تاج و تخت و ایوانا

هست این قصۀ عجیب وغریب
یــادگــــار عبیــــد زاکــانـــــا

شعر تون باشد عالیانانا
ممنون

belladona جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 20:09

واااااااااااای خیلی شعرت قشنگ و زیباست. واقعا بهت تبریک میگم به خاطر این استعداد شگرفت.ممنون به خاطر این اثر هنری

تازه این یه چشمه از استعدادام بود
کجاشو دیدی

حسین جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 23:31 http://gheychee.blogsky.com

ممنون برکه خاتون که این جماعت را به چنین فیضی رساندین و نیشتر تیز اشعارتان پیکر مجروح هیچ جنبنده ای را در امان نگذاشت.
ما نیز طبع شعرمان گل کرده و خوش داریم تا در این مشاعره به تشریک مساعی بپردازیم که چوون وقت تنگ است، وامی گذاریم به بعد.........

این از احسانات نطر شما بواد
دستووانتان درد نکناد
حتما از ذهن مبارک سرودهایی تراوش بنمایید تا حاظران بهره کافی و وافی برن

ستاره شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 00:20 http://ssetare.blogsky.com

سلام
اخی
اما ما نصف نصف بود
و باهم دشمن،لج و لجبازی
ترم 5اکی شدیم باهم
اونم سر بیرون انداختن 1استادازدانشگاه
وصذالبته پیروزم شدیم

استاد بیچاره ه ه ه ه

عارف شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:22 http://chert-pert.blogsky.com

همه چی به کنار شعرت هم یه طرف ، بس شعر زیبایی بود

نظر نمیشه داد دیگه فقط اینکه شعرت عالیه

بسیار بسیار ممنون

خودم جمعه 20 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:54 http://porpot.blogsky.com

و این تویی،
برکه‌ی تنها،
در آستانه‌ی فصلی سرد.

پ.ن: :دی

ممنون از این همه ذوق و تب شعر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد