خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

خوابگاه نشین های نابغه

ما ۵ دانشجوی خوشحال هستیم؛ یهو و در شرایط ... امتحان؛ وبلاگ نویسیمون استارت خورد.حالام قراره توش از هرچی دوست داریم بنویسیم.

همه چی رو نمیشه گفت!

 

چند وقت پیشا، منظورم سالهایی هست که گذشت، شنیدن این حرف از جانب یک آدم بزرگ که یه مسئولیت زیر دستش بود برام گنگ و نامفهوم بود: همه چی رو نمیشه گفت! 

به نظرم این حرفا یه جور توجیح می اومد که طرف موقعی اونو بکار می بره که هیچ بهونه ای نداره برای انجام کاری که ازش می خواهیم. می گفتم طرف حرفشو می خوره که چی بشه! میگفتم طرف داره از درد بی دردی می ناله!

ولی چند وقته که خودم به این درد مبتلا شدم. تازه الان می فهمم که همه چی رو نمیشه گفت یعنی چی! خیلی معنی داره این حرف. خیلی درده.  

 

پ.ن:

پروانه   من   نیم    که به یک شعله جان دهم         شمعم   تمام    سوزم   و      دم   بر   نیاورم

نظرات 4 + ارسال نظر
دریای بیکران دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 00:09

سلام
در این پست سه مطلب برام جالب بود:
1-در نگاه اول با توجه به عکس و تیتر یه پیش ذهنیت دیگری ایجاد میشه مبنی بر عاطفی و احساسی بودن موضوع ولی در عین حال متوجه میشی که یک موضوع اجتماعیه.
2-دقیق متوجه نشدم این پست مضمونش یک واقعیت اجتماعیه یا یک بحث فلسفه ای دوسو کور یا نقدی بر مبانی قدرت در سیاسته ولی به نظر خودم مورد آخریه منظورتون.
3-من این اختصار رو متوجه نمیشم امکان داره بفرمایید چه واژه ای است.((پ.ن))

مورد آخر ....وقتی جو منو بگیره جدی صحبت میکنم.
شاد باشید و سلامت

سلام
۱و۲- کلی گفتم این موضوع رو. می تونه شامل همه اون مواردی که شما فرمودین بشه. تیتر و عکس هم منظورم همون ماهیت شمع بود که یک بیت ازش در انتهای پست نوشتم.
۳- پ.ن= پی نوشت
ممنون از کامنت پُر پیمون
شما هم شاد باشید و سلامت.

طراوت دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 17:05

سلام عزیز من.
اره موافقم با این که گاهی همه چیو نمیشه گفت.چقدر هم سخته اصرارت کنن که بگی.
خونه خوش میگذره با مبینا کوشولو؟

سللام سلاااااام خوبی گلم؟سفر به خیر!کوجویی الان؟برگشتی منزل؟
با مبینا که خییییلی خوش می گذرهخدا نصیبت کنهامروز بردمش حموم نمی دونی به چه لطایف الحیلی این موجود رو حمومش کردم

طراوت دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 20:33

na azizam.
Farda barmigardim.
Ba mobail vaslam.
Az tarafe man ye gaze mohkam azash begir(az mobina

ایشالله که به سلامتی به مقصد برسی گلم. مواظب خودت باش. مبینارو می تونم ببوسم ولی گاز نه!چون ظرف ۳ سوت صداشو به گوش عالم و آدم می رسونه که آآآآآآآآآآآآآی این منو گاز گرفت و معرکه ای راه میندازه که بیا و ببین

حسام جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 19:08

به قولی همه چیزو نمیشه گفت...

هیییییییییی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد